دلنوشته ⇽ تقدیر۲
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۹ آبان ۱۳۹۷

در زندگی همه ی آدم ها زمانی هست که بوی باران با همیشه متفاوت می شود… بوی آسمان متفاوت می شود… بوی زندگی متفاوت می شود…
چیزی شبیه صدای نواختن سنتور در یک شب بارانی
چیزی شبیه عطر رازقی هنگام اذان
چیزی شبیه انگیزه زندگی…
.
شاید یک لحظه باشد، شاید یک روز
شاید آرام باشد، شاید طوفانی
گویی خدا آرام آرام از دل گذشته ی مبهمت به سمت تو می آید، خیره به تو لبخند میزند و گلی به گوشه تقدیرت میزند، لبه کلاه آبی اش را پایین میکشد و به راهش ادامه می دهد…
.
آن روز و آن لحظه همه چیز برای تو مثل یک حادثه شیرین و طبیعی میگذرد. آن را در کوله بارت میگذاری و می روی. اما بر قایق زمان که سوار میشوی، فرسنگ ها جلوتر زمانی فرا میرسد که دست در خنکای خیال میبری، لبخند میزنی و میگویی: چه تقدیر زیبایی!
.
و برای من امروز سالروز چنین حادثه شیرینی است که اگر دگر باره زمان به گذشته برگردد اینبار با قدم های خود به استقبال این تقدیر زیبا می روم…

.

“سمانه اسحاقی”

آخرین عناوین ارسال شده

کلیه اشعار و متون وبلاگ متعلق به سمانه اسحاقی می باشد و هرگونه کپی برداری یا استفاده از آن بدون ذکر نام شاعر، پیگرد قانونی دارد