شعر ⇽ دلتنگ
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۴ شهریور ۱۳۹۳

deltang

مرور میکنم تو را

دست هایت را

و بوسه های همیشه تازه ات را

خدا روی پنجره ی خانه مان می بارد…

التماس چشم های من و عقربه های سنگی ساعت

هوای مشوش شعرهای سرگردانم

سری به شب میزنم

و اندوه دلتنگی ات را

برای تنهایی ماه زمزمه می کنم

ستاره ها می میرند و زنده می شوند…

روبروی در می نشینم و زانوانم را در آغوش می گیرم

پروانه ها کنج در نشسته اند

قاصدک ها روی پله ها به چشم های من خیره شده اند

گلدسته ها می بالند

بوی تو می آید

پروانه ها قیام می کنند

  • ارسال شده توسط دينا

    این شعرو خیلی دوست داشتم… دلم حالا میخواد کتابتم بخونم تو تهرانم هست؟؟؟؟؟؟
    در کنار همسرت همیشه شاد باشی و خندون…

    • ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه)

      بله دینای عزیزم. ولی در صفحه اصلی سایت، قسمت آثار، امکان خرید اینترنتی کتاب برای سهولت دوستان عزیز فراهم شده.

آخرین عناوین ارسال شده

کلیه اشعار و متون وبلاگ متعلق به سمانه اسحاقی می باشد و هرگونه کپی برداری یا استفاده از آن بدون ذکر نام شاعر، پیگرد قانونی دارد