شعر ⇽ روسری
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۲۵ اسفند ۱۳۹۵

 

موهایش را باز کرد و راهی شهر نسیم شد
نسیم اما
واقعیت وهم آلود شهری بود
که دخترانگی هایش را
با عروق ورم کرده چشم هایش
در آغوش هوس میکشید
و شاخه های خشک ننگینش
تا آسمان خیال دخترک
دست درازی میکرد
دخترک فریادزنان از سکوت خسته تاریخ برگشت
موهایش را بست
و پروانگی هایش را زیر لایه های رنجش پنهان کرد

روسری پرچم تسلیم نیست
اعتراض پروانه هاست
به شعله های هوس مردانی که
از پرواز فقط پرنده اش را میشناسند
سمانه اسحاقی

.

ارسال نظر
شعر ⇽ اسفند
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۲۲ اسفند ۱۳۹۵

 

حال من مثل اسفند است
همه
چشم انتظار فروردین
بی خیال سرمای لحظه هایش
منتظر تمام شدنش هستند

 

سمانه اسحاقی

ارسال نظر
شعر ⇽ سیگار خسته
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۵ اسفند ۱۳۹۵

 

از فریادهای ساعت
تا انزوای سیگاری خسته در یک کافه
شاملو میخوانم
و آرزو میکنم “آیدا” باشم
روی تن لخت یک احساس
که دست هایش را در خنکای یک عشق جاری فرو برده است
آرزو میکنم بی دلهره ی فکرها و فریادها
پروانه هایم را بر دامن گلدار زندگی بپاشم
و سکوت سنگین دردهایم را
در سیگار بعدی دود کنم…
“سمانه اسحاقی”
+توضیح در مورد “آیدا” برای کسانیکه کتاب های شاملو را نمیخوانند!!: آیدا معشوق و مخاطب بسیاری از شعرهای شاملو بود…

ارسال نظر
شعر ⇽ باران
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱ اسفند ۱۳۹۵

 

باران شبیه من
فریاد آسمان را
در معماری بی بدیل قطره ها
طرح میزند
شهر فریادهای من
با سازه های به آسمان رفته اش
یک چتر کم دارد
و چتر
شبیه توست
دوست دارم همیشه باران ببارد

 

“سمانه اسحاقی”

.

ارسال نظر
شعر ⇽ کابوس تو
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۲۰ بهمن ۱۳۹۵

 

دلم برای خودم تنگ شده
خودی که بی کابوس چشم های تو
پروانه های رویا را دنبال میکرد
دست های خورشید را میگرفت
و به دل شب میزد
چه کرده ای با من
که تنگنای احساسم
از هر رهایی ای میترسد

 

“سمانه اسحاقی”

.

ارسال نظر
شعر ⇽ غافل
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۸ بهمن ۱۳۹۵

بشکند پای قلمی که
یک شب بی اجازه عقل
راه خانه تو را در پیش گرفت
و روی دیوارش عشق را نوشت
غافل از اینکه
کسی پشت پنجره اش
موهای تو را شانه میزد

.
سمانه اسحاقی

.

 

ارسال نظر
شعر ⇽ گلفروش
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۵ بهمن ۱۳۹۵

 

عشق اگر برای تو نان و آب نمیشود
برای من نان به سفره می آورد
لبخندش را تصور کن
و لبخند مادر مرا…
امضا: گلفروش سر چهار راه

 

سمانه اسحاقی

.

ارسال نظر
شعر ⇽ انتظار(آتشنشان)
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱ بهمن ۱۳۹۵

 

آتش گرفته دلم از انتظار تو
آژیرهای اضطراب هیاهو میکنند
چرا نمی آیی؟
کمی زودتر
تا آوار نشده ام بیا…

 

“سمانه اسحاقی”

.

ارسال نظر
شعر ⇽ خاطرات
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

 

در زندگی وقت هایی هست
که لب حوصله می نشینی
و دلت را ورق میزنی
برای واژه های منتظر، حافظ می خوانی
و پروانه های خشک شده لای ورق ها را
به نسیم می سپاری
و بعد کم کم
از ارتفاع خاطره ها سر میروی
روی شمع هایی که
قرار بود دلت را روشن کنند

 

“سمانه اسحاقی”

.

ارسال نظر
شعر ⇽ شکوه عشق
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۶ دی ۱۳۹۵

نبض لحظه ها را دست پنجره میسپارم
ریه های این نمایش باشکوه
لشگرلشگر هوا کم دارد
وقتی لب های احساس
روی لب های قلم
عشق را مرور میکند

 

سمانه اسحاقی

.

ارسال نظر
آخرین عناوین ارسال شده

کلیه اشعار و متون وبلاگ متعلق به سمانه اسحاقی می باشد و هرگونه کپی برداری یا استفاده از آن بدون ذکر نام شاعر، پیگرد قانونی دارد