شعر ⇽ بیمار
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۲۲ آذر ۱۳۹۵

‌تو بیماری
و من
تمام حوصله های سرگردانم
به تاراج طوفان این زرد بی شکیب
در دست خشک شاخه ها می میرد

رعد دمادم
با پنجه های لرزانش
قلب مرا به دیوار خالی پشت لحظه ها میدوزد

و چکاوکی می میرد
چکاوکی که ساز تو را آواز میکرد

 

سمانه اسحاقی

ارسال نظر
شعر ⇽ باران
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۱ آذر ۱۳۹۵

photo_2016-12-01_19-29-32

آسمان سفره دلش را باز کرد
من! باریدم
از الفبای خسته یک زخم
که سهمگین ترین واژه ها هم نتوانستند
درد این دل خسته را
به گوش ابرهایش برسانند

 

سمانه اسحاقی

 

 

ارسال نظر
شعر ⇽ اسیر
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

photo_2016-12-01_19-27-33

 

دوستت دارم
رمز شورش دلم بود
که یک روز پاییزی
از دست عقلم رفت
حالا فهمیدی به چه جرمی
سال هاست اسیر عشق توام؟

 

سمانه اسحاقی

 

 

ارسال نظر
شعر ⇽ خاطره ها
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

photo_2016-12-01_19-00-00

 

خاطره ها
این دست های بی مروت زندگی
چنان گلوی واژه ها را میفشارند
که دفترم
پر شده از بغض های دلتنگی
کاش میفهمید
کسی اینجا هنوز
برای لبخندش تقویم را چنگ میزند

 

سمانه اسحاقی

 

 

ارسال نظر
شعر ⇽ افیون
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

photo_2016-12-01_18-58-22

ز وقتی رویاهایم
از دست رفتن تو سکته کرده اند
تصمیم گرفتم خودم را ترک کنم
آه لعنت به افیون این احساس
هر بار که ترک میکنم
چشمانت دوباره بساط میکنند

 

سمانه اسحاقی

 

 

ارسال نظر
شعر ⇽ قیام پروانه ها
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

photo_2016-12-01_18-55-46

صدای پای تو
قیام پروانه هایم
تلاطم موج هایی که به یک باره با ساحل قلبم هم آغوش می شوند
چشم هایم را میبندم
شعر از لب های تو
روی گونه هایم میغلتد
آرامش این زندگی را
با تمام آرزوهای آدم ها عوض نمیکنم

 

سمانه اسحاقی

 

 

ارسال نظر
شعر ⇽ پرواز
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

photo_2016-12-01_18-50-46

چشم هایم که به زمین باز شد
تازه فهمیدم احتمالا من
وارث اتفاق بدی در آسمان بوده ام
گریه کردم
زمین بیشتر مرا درآغوش کشید
غمگین تر شدم

از سطرهای این هجرت اجباری
تا درهای آسمان راهی وجود نداشت

سری به رازقی ها زدم و روی گلدسته ها نوشتم:
پروازم آرزوست.
اذان در آسمان پیچید
خدا کنار نقطه من نقطه ی دیگری گذاشت
و آمدی…
صدای بال کبوترها آسمان را پر کرد
من و تو اول خط بعد پرواز را شروع کردیم

 

سمانه اسحاقی

 

 

ارسال نظر
شعر ⇽ دخیل
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۸ تیر ۱۳۹۵

download

ثانیه هایم را به تو دخیل میکنم
شکوه عظیم اقاقی ها.
از عمق این شب
تا روشنای لحظه هایم
فقط چند الغوث دیگر مانده
وقتی
تو غیاثی و این شب
روشن ترین قدر مستغیثین

“سمانه اسحاقی”

ارسال نظر
شعر ⇽ دلم که میگیرد
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵

دلم که می گیرد

عادت کرده ام جلوی چشمان قاب عکست

سر بغض ها را میبرم

و چند خط اشک

روی نامه های پست نشده ام می میرم

و تو همچنان لبخند میزنی…

 

سمانه اسحاقی

ارسال نظر
شعر ⇽ تو و دنیای من
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵

پشت تنهایی های غریبم
شجره نامه آرزوهایم را مرور میکردم

از وقتی یادم می آید
شب های دنیایم
پر بود از رویای روزهای روشن

نسیم
برای پروانه هایم
خبر از شقایق هایی می آورد
که داغ دلتنگیشان را بر پیشانی داشتند

پنجره هوای بهار را در رگ های اتاقم میدمید
و من هوای مهمان ناخوانده ای در سر داشتم
که مرا به آسمان بپاشد
چکه کنم از ابرها
ببارم روی بوسه هایش

تا اینکه تو آمدی
از شرقی ترین آرزویم تابیدی
زمین آرام گرفت
و زمان به تقدس عشقت قیام کرد
آسمان را نشانم دادی
و پرنده هایی که فقط پرواز را میفهمیدند

گلدسته ها در گوش رازقی ها اذان گفتند
دست هایم را در دست تو گذاشتم
ابرها پشت سرم باریدند…

 

سمانه اسحاقی

.

ارسال نظر
آخرین عناوین ارسال شده

کلیه اشعار و متون وبلاگ متعلق به سمانه اسحاقی می باشد و هرگونه کپی برداری یا استفاده از آن بدون ذکر نام شاعر، پیگرد قانونی دارد