دلنوشته ⇽چه می شود کرد؟
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۳ خرداد ۱۳۹۴

چه می شود کرد؟ وقتی شعور بعضی آدم ها بجای سر، در زرق و برق های دنیای پوچشان جا مانده است؟ چگونه می توان بود با کسانیکه خنجرهایشان مستقیما تفکرات تو را نشانه میگیرد؟ آدم های کوتاه فکری که بلندی قدشان را به بلندی نظرشان ترجیح میدهند…

آدم هاییکه خدایشان را از خدای تو جدا می کنند و حماقت افکارشان را پشت جسارت زبانشان پنهان می نمایند. غافل از آنکه خودشان و زبانشان و اصلا دنیایشان در چشم تو به قدر پر کاهی ارزش ندارد و شک نکن روزگاری کس دیگری پیدا خواهد شد که همین پر کاه را نیز از دهانشان بگیرد! کاش قدری عینک های ریبنشان(Rayban) را از چشم بر میداشتند تا شاید یک قدم جلوتر از کفش های نایکشان(Nike) را ببینند.

نه جانکم! پول های من اگر از پاروی خودم بالا نرود، از پاروی تو بالا می رود اما من زیبایی را در اصالت و وجود خودم میجویم. شخصیت و شعورم را به ریبن و نایک نمی فروشم…

مارک ترین عقیده از آن من است و آن را به هیچ برند دیگری نمی بازم.

چه می شود کرد با کسانیکه پرنده هایشان به جای پرواز، روی زمین می خزند؟! پرنده ای که اسیر زمین شود، آخرش روزی پرواز را فراموش می کند…

 

پینوشت: این دلنوشته هیچ مخاطب خاصی ندارد.

رونوشت: خودم.

پیوست: شکسته های قلبم…

  • ارسال شده توسط دندون

    دلم برای نوشته هات تو وبلاگت تنگ شده حیف یه وبلاگ چندین ساله رو ول کنی… بیا و بنویس… هم اینجا باش هم اونجا…

    • ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه)

      سلام گل بانو. اینجا هم سعی میکنم تو قسمت دلنوشته ها قدری بی خیال قضاوت افکار ظالمانه! باشم و راحت بنویسم. بازم همراهم باش…

آخرین عناوین ارسال شده

کلیه اشعار و متون وبلاگ متعلق به سمانه اسحاقی می باشد و هرگونه کپی برداری یا استفاده از آن بدون ذکر نام شاعر، پیگرد قانونی دارد