از فریادهای ساعت
تا انزوای سیگاری خسته در یک کافه
شاملو میخوانم
و آرزو میکنم “آیدا” باشم
روی تن لخت یک احساس
که دست هایش را در خنکای یک عشق جاری فرو برده است
آرزو میکنم بی دلهره ی فکرها و فریادها
پروانه هایم را بر دامن گلدار زندگی بپاشم
و سکوت سنگین دردهایم را
در سیگار بعدی دود کنم…
“سمانه اسحاقی”
+توضیح در مورد “آیدا” برای کسانیکه کتاب های شاملو را نمیخوانند!!: آیدا معشوق و مخاطب بسیاری از شعرهای شاملو بود…