خشم ماه
نفس ستاره هایم را گرفته است
لالایی میخوانم
برای انتظار غریب ثانیه ها
پایان این شب
به سپیدهای بی جان من دلخوش است
برمی خیزم
دوباره قدم هایم را به جاده می دهم
و گیسوانم را به باد
من تندیس نسلی خواهم شد
که صبر را از خاکستر قلبم خواهد چشید
و عشق را
از سطرهای خیس شعرم
“سمانه اسحاقی”
+ از کتاب “پنجره های بیقرار”
این سروده زیبا جدا که بی نقص،گیرا،عمیق،ودلنشین است… هارموی بینظیری دارد… خدا گواهه که بارها خواندم….عالی