تقدیم به زنانی که عشق را پشت درد بال هایشان کشته اند و لبخند میزنند…:
.
از قرمزی لاک ناخن های براقم
تا سرخی جای انگشت های تو
از سیاهی موهای بلند و بافته ام
تا کبودی بازوهای لرزانم
تنفر را فرو می دهم
و اشک را به آینه ای نشان می دهم
که آبی چشمانم را امید تعبیر میکرد
به هوای باغ پروانه٬ تور سپید را پس زدم اما
اسیر خار و طوفان شدم
از پروانگی تا درد راهی نیست
برای کسی که خودش را فقط به عشق فروخت
.
“سمانه اسحاقی”