شعر ⇽ تو و دنیای من
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵

پشت تنهایی های غریبم
شجره نامه آرزوهایم را مرور میکردم

از وقتی یادم می آید
شب های دنیایم
پر بود از رویای روزهای روشن

نسیم
برای پروانه هایم
خبر از شقایق هایی می آورد
که داغ دلتنگیشان را بر پیشانی داشتند

پنجره هوای بهار را در رگ های اتاقم میدمید
و من هوای مهمان ناخوانده ای در سر داشتم
که مرا به آسمان بپاشد
چکه کنم از ابرها
ببارم روی بوسه هایش

تا اینکه تو آمدی
از شرقی ترین آرزویم تابیدی
زمین آرام گرفت
و زمان به تقدس عشقت قیام کرد
آسمان را نشانم دادی
و پرنده هایی که فقط پرواز را میفهمیدند

گلدسته ها در گوش رازقی ها اذان گفتند
دست هایم را در دست تو گذاشتم
ابرها پشت سرم باریدند…

 

سمانه اسحاقی

.

آخرین عناوین ارسال شده

کلیه اشعار و متون وبلاگ متعلق به سمانه اسحاقی می باشد و هرگونه کپی برداری یا استفاده از آن بدون ذکر نام شاعر، پیگرد قانونی دارد