شعر ⇽ شیر
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۲ دی ۱۳۹۷

احساسات من
از قله قلب کسی پر میکشد
که مثل شیر
پشت دوستت دارم هایم ایستاده است

.

“سمانه اسحاقی”

ارسال نظر
شعر ⇽ بغض
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

لبریزم از بغض
و حتی اشک
این سفیر بی مجوز قانون گریز هم
نمیتواند
صدای سنگی که به اعماق قلبم پرتاب کرده ای را
برای آینه ها تفهیم کند

.

“سمانه اسحاقی”

ارسال نظر
شعر ⇽ ناامید
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

وقتی اشک هم ناامید از باریدن است

یعنی

تمام شده ای

و تمام یعنی

دلی که دیگر دل نمی شود

.

“سمانه اسحاقی”

ارسال نظر
شعر ⇽ شب یلدا
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۳۰ آذر ۱۳۹۷

نیامدی

و پاییز

خون به دل انارها کرد و رفت…

.

“سمانه اسحاقی”

ارسال نظر
شعر ⇽ ملورین
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۲ آبان ۱۳۹۶
برای خواهرزاده تازه متولدم! “ملورین”
.
چشم هایت که آسمان را مرواریدباران کرد
دست در دست زمین گذاشتی
برای جوانه ها لالایی عشق خواندی
و شکوه قدم های روشنت
رگ های پاییز را شکوفه باران کرد
از سرانگشتان کوچکت
تا صورتی دنیایت
آبی آسمان را پرواز کردیم
و تو
لبخند زدی…
ملورین وجودت
صدف قلب هامان را نورباران کرد

“سمانه اسحاقی”
ارسال نظر
شعر ⇽ دوباره شعر
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

دوباره شعر

سر به سر واژه های عاشقانه ای میگذارد
که مست هوای تو
سر از کافه خیال همیشه دلتنگ من درآورده اند
دوباره شور
همان راهی را میرود
که دل رفت و باران شد
دور از تو به تمام تابلوهای فانوس به دست خوش بینم
شور تو شعرترین انگیزه است
وقتی میدانم
اخر یکی از این راه ها به آغوش تو ختم می شود
“سمانه اسحاقی”
۹۶/۰۶/۲۷ – تهران
.
ارسال نظر
شعر ⇽ سیاه ساکت
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

پنجه هایت را بردار
سیاه ساکت زندگی
از کالبد نشکافته ی این سینه ی لبریز

جان این ثانیه های زخمی
به تار موی حادثه ای بسته است
که
به طپش های آسمان امید بسته بود

“سمانه اسحاقی”

ارسال نظر
شعر ⇽ خسته
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۶ شهریور ۱۳۹۶

تهی میشوم از خودم
از خودی که از سیگار رمان نویس تنهایی
دود شد
و به امواج خسته ی دنیای وهم پیوست
بی خود تا مرز جنون می روم
فشرده می شوم در درد
کتاب بسته می شود و چشمم نیز
هق به هق از واژه ها می بارم

“سمانه اسحاقی”

از کتاب “پنجره های بیقرار”

ارسال نظر
شعر ⇽ برج کبوتر
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در

گم می شوم در تو

وقتی صدای خنده ات

برج های کبوتر شهر را

پر از صدای پرواز میکند

پایین بیا از این هارمونی تا خدا رفته

بگذار در آغوشت پیدا شوم

“سمانه اسحاقی”

ارسال نظر
شعر ⇽ آهوی قلبم
ارسال شده توسط سمانه اسحاقی (آسمانه) در ۱۲ مرداد ۱۳۹۶

 

آهوی قلبم را

به دست خیالت میسپارم

از غربت چشم های من

تا آشنای حریم تو

بی چتر

مرثیه باران را

برای بیقراری خاطراتم میخواند

و قدم به قدم

دلتنگی تو را روی پنجره ها فریاد میزند

شهر در ازدحام عشق تو

جای پاهایت را گم میکند

و دست های خالی آهو را

به ثانیه هایی دیگر

ساعاتی دیگر

روزهایی دیگر میسپارد.

تمام کن این خیال ناامید را

نکند دوباره دست هایم را نگیری…

 

“سمانه اسحاقی”

ارسال نظر
آخرین عناوین ارسال شده

کلیه اشعار و متون وبلاگ متعلق به سمانه اسحاقی می باشد و هرگونه کپی برداری یا استفاده از آن بدون ذکر نام شاعر، پیگرد قانونی دارد